کد مطلب:270665 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:247

شناخت حضوری و معاد
معرفت دیگری كه من را به حجّت پیوند می دهد و نیازمند می كند ـ كه برخاسته از مجموعه حضوریات من است ـ وجود نیروهای متعدد و استعدادهای افزون بر سایر موجودات، چون نیروی فكر و عقل و قلب و روح انسانی است، كه بیانگر قدر وارزش من است واین كه از مجموعه آن چه در اطرافم هست بزرگترم و آن ها را از آگاهی ام به تصورات ذهنی می شناسم و با درك نقش های ذهنی و تفاوت آن ها با یكدیگر، به واقعیت هستی خارج از خود پی می برم.

(اَوَ لَمْ یَتَفَكَّرُوا فی اَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللهُ السَّمواتِ وَ الاَْرْضَ وَ ما بَیْنَهُما اِلاّ بِالْحَقِّ وَ اَجَل مُسَمّی) [1] .

«آیا در خودشان تفكر نمی كنند كه خداوند آسمان ها و زمین را نیافریده مگر با هدفداری و زمانمندی معین».

كه نتیجه تفكر در نفس و توجه به این حضوریات، من را به عالم واقع می بَرَد و به هدف مندی و عالم هستی متوجه می كند. شناخت من از خود و مقایسه آن با هستی، ارزش من را گوشزد می كند، كه انسان با این مجموعه استعدادها، از دنیا بزرگ تر است. و هدف از آفرینش وی، محدود به دنیا نیست. و همین است كه حضرت علی (علیه السلام)می فرماید:

«فما خُلِقت لیشغلنی اكل الطیبات كالبهیمة المربوطة همّها علفها» [2] .

«خلق نشدم كه خوردن غذاهای پاكیزه، من را مانند حیوانِ پرواری، به خود مشغول نماید».

و در سخن دیگری می فرماید:

«لسنا للدنیا خلقنا» [3] .

«ما برای دنیا خلق نشدیم».

محدود به دنیا بودن، این همه امكانات و استعدادها را لازم نداشت و تنها غریزه كافی بود، تا چون حیوانات لذت را به بهترین شكل انجام دهد و از هر دغدغه و ترس و غم برهد.

استعدادها و توانمندی های بسیار و انفعالات و حالات روانی، انسان را بزرگ تر از دنیا نشان می دهد و می فهماند دنیای دیگری در پیش روی اوست و عوالم دیگری را باید درنوردد، همان گونه كه امكانات جنین در رَحِم، نشانه حركت به دنیای بزرگ تر است. از این رو حضرت علی (علیه السلام) به فرزندش امام حسن (علیه السلام) و همه نسل ها می گوید:

«واعلم انّك انمّا خُلِقتَ للآخرة لا للدنیا» [4] .

«به حق، تو برای آخرت خلق شده ای نه برای دنیا».

عظمت قدر و استمرار حیات انسان، در حوزه های بزرگ تر از دنیا و روابط گسترده و پیچیده انسان با خود و هستی، آن چنان است كه:



اگر یك ذرّه را برگیری از جای

خلل یابد همه عالم سراپای



این قدر و استمرار و روابط، ضرورت برنامه ریزی و معاد را به دنبال دارد و این سان برنامه ریزی، از توان غریزه انسان و علم و عقل او بیرون است، زیرا انسان از غریزه ضعیفی برخوردار است و باید تجربه های متعددی انجام دهد، تا بیاموزد و دچار خسران نشود.

عقل، نوری است كه در محدوده دنیا راه را روشن می كند و از دنیای دیگر و روابط پیچیده آن، بی خبر است; گو این كه غریزه و عقل در همان محدوده خود هم نیازمند هدایت هستند. به ناچار كسی باید برای انسان برنامه ریزی كند و استمرارش را نشان دهد و ضابطه ها را در كنار رابطه ها به او بیاموزد. آن كس، باید از انسان آگاه تر و عالِم بر همه جنبه های بشری باشد، تا بتواند ضوابط را به او ارائه نماید و وی را از خسران و سوختن برهاند. او كسی جز خالق نخواهد بود، كه هم می تواند مربی انسان باشد و هم هادی را، به سوی خلق گسیل دارد. او است كه از این راه و روابط آگاه است و از هر كشش و سستی و نسیانی فارغ می باشد.

و با این سیر است كه سوره قدر تبیین می شود. چرا نزول قرآن در ماه رمضان؟ و چرا در شب؟ و چرا رجحان آن بر هزار سال؟ و چرا نزول ملائكه؟ و بر چه كسی؟

میزان معرفت نفس و خودآگاهی او از خود، به گستردگی وجود انسان و میزان توجه به حضوریات بستگی دارد. همین تفاوت در بسط وجودی است كه تفاوت آگاهی انسان ها را ایجاد می كند.

و برای همین منظور كه نفس بسط یابد و توجه بیش تری به حضوریات داشته باشد، تا معارف ارزشمند را به دست آورد، در ماه رمضان به ریاضت و كنترل نفس امّاره و ـ شب زنده داری ـ امر می شود، تا به قدر و ارزش وجودی اش پی ببرد، و نیاز به وحی را با تمام وجود احساس كند. و از این رو است كه در این شب قرآن نازل شده و همه امورات و برنامه ریزی های یك ساله نازل می شود. بر چه كسی؟ بر كسی كه آگاهی گسترده دارد و بر تمام راه انسان و معاد او واقف است و آزاد از همه كشش ها است. آن كس كه هم سو با رسول است و جامعه را از ضلالت و بن بست به فلاح و رویش سوق می دهد [5] .

حضرت علی (علیه السلام) می فرماید:

«انا من رسول الله كالضوء من الضوء و الذراع من العضد» [6] .

«هم خوانی من با رسول خدا، مانند نور با نور و دست به بازو است».

اللّهم عرّفنی نفسك، فانّك ان لم تعرّفنی نفسك، لم اعرف رسولك;

اللّهم عرّفنی رسولك، فانّك ان لم تعرّفنی رسولك، لم اعرف حجّتك;

اللّهم عرّفنی حجّتك، فانّك ان لم تعرّفنی حجّتك، ضللت عن دینی.

اللّهم لا تُمتنی میتةً جاهلیّة; و لا تُزغ قلبی بعد اذ هدیتنی.


[1] روم، 8. اين آيه به بهترين شكل ترتب معارف بشر در مورد هستي را، بر معرفت نفس بيان مي كند، كه توضيح بيش تر آن در حوزه برداشت از سوره روم آمده است.

[2] نهج البلاغه، نامه 45.

[3] نهج البلاغه، نامه 55.

[4] نهج البلاغه، نامه 31.

[5] در لابلاي مباحث آينده اين برهان و جهات گوناگون آن، تكرار مي شود و به آن اشاره هاي اجمالي و تفصيلي مي شود.

[6] نهج البلاغه، نامه 45، در بعضي از نسخه ها به جاي «الضوء من الضوء»، «الصِنو من الصِنو» است، كه به معناي نخلي متّكي به نخل ديگر است.